بعد از آن روز برای اولین بار ماه رمضان بود و همه ی مورچه ها خوش حال بودند که استراحت و روزه بگیرند و اینکه الان باید امام زمان بیاید تا به مورچه ها یاد بدهد،ولی یکنفر دیگر آمد و امام زمان نیامد پس آن مورچه گفت:((اسم من مورشبه.
و بعد تندرو گفت:((تو که امام زمان نیستی.
بعد تندرو با مورشب داشت زل می زد ولی تندرو زل زدن رو قطع کرد و سیمرغ رو صدا کرد و گفت:((سیمرغ چرا اسم این مورچه مورشبه؟
بعد سیمرغ گفت:((چون اون از شب اومده به اینجا.
بعد تندرو به سیمرغ گفت:((آها الان فهمیدم.راستی چرا رنگ تو سبزه؟
بعد سیمرغ گفت:((چون من دارم می میرم.
سیمرغ ,مورچه ,تندرو ,زمان ,امام ,اسم ,بعد تندرو ,سیمرغ گفت ,امام زمان ,مورچه ها ,بعد سیمرغ
درباره این سایت