بعد تندرو و حضرت عیسی بالاخره داشتند می رسیدند به مرغ آرزو.

مرغ آرزو دید که تندرو و حضرت عیسی دارن می یان پیشش.

مرغ آرزو تا اینکه دید که تندرو و حضرت عیسی دارن می رن پیشش سریع دوید و از آن ها پرسید:((آرزویتان چیست؟

بعد حضرت عیسی گفت:((من آرزو ندارم،اما تندرو آرزو داره.

بعد تندرو گفت:((آرزوی من اینه که تو من با لیزا و ملکه دوست بشم.

بعد مرغ آرزو گفت:((یک تخم بمرغ لطفا.

بعد تندرو گفت:((یک تخم بمرغ یعنی چی؟

بعد مرغ آرزو گفت:((یک تخم بمرغ یعنی تخم سیمرغ.

بعد تندرو داخل دلش گفت:((وای!

داستان مورچه قسمت شانزدهم

داستان مورچه قسمت پانزدهم

داستان مورچه قسمت یازدهم

داستان مورچه قسمت دهم

داستان مورچه قسمت نهم

داستان مورچه قسمت هشتم

داستان مورچه قسمت ششم

آرزو ,تندرو ,مرغ ,حضرت ,عیسی ,تخم ,مرغ آرزو ,حضرت عیسی ,بعد تندرو ,تخم بمرغ ,گفت یک

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آجان لوازم آرایشی ارگانیک ایرانی مهمات کتابخانه عمومی پیامبر اعظم(ص). کتابخانه عمومی ولیعصر (عج) باباحیدر فیلم بین برگرباز ، با ما بهترین باشید. برای تو هنرپیما دانلود فایل های کمیاب