بعد تندرو و حضرت عیسی بالاخره داشتند می رسیدند به مرغ آرزو.
مرغ آرزو دید که تندرو و حضرت عیسی دارن می یان پیشش.
مرغ آرزو تا اینکه دید که تندرو و حضرت عیسی دارن می رن پیشش سریع دوید و از آن ها پرسید:((آرزویتان چیست؟
بعد حضرت عیسی گفت:((من آرزو ندارم،اما تندرو آرزو داره.
بعد تندرو گفت:((آرزوی من اینه که تو من با لیزا و ملکه دوست بشم.
بعد مرغ آرزو گفت:((یک تخم بمرغ لطفا.
بعد تندرو گفت:((یک تخم بمرغ یعنی چی؟
بعد مرغ آرزو گفت:((یک تخم بمرغ یعنی تخم سیمرغ.
بعد تندرو داخل دلش گفت:((وای!
آرزو ,تندرو ,مرغ ,حضرت ,عیسی ,تخم ,مرغ آرزو ,حضرت عیسی ,بعد تندرو ,تخم بمرغ ,گفت یک
درباره این سایت